فغان جایست
که میخواهم از او بنویسم ... نه از او در واقع از او درون من
از اویی که سال های نه چندان زیاد با او زندگی کردم .... سالهایی نه چندان زیادتر با او زندگی می کنم...
او با من هست ... او در من هست ...
من اورا زندگی می کنم ...
من او را نفس می کشم ...
من او را می نویسم ...
من او را می کاوم در تما م هستی
روح هست؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا من هم خلق کردم
(وقتی پرسیدم روح هست ، و ان یکاد از دیوار افتاد)